کد مطلب:315806 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:198

فضایلی که از غیر معصومین نقل شده
بعد از فضایلی كه از معصومین علیهم السلام نقل نمودم نیازی به آنچه دیگران گفته اند نمی باشد اما جملاتی در تاریخ آمده كه سزاوار است به آنها توجه شود و بسا كه از دشمنان جمله ای دیده شود: «و الفضل ما شهدت به الاعداء؛ بزرگواری آن است كه دشمن به آن شهادت بدهد».

1- از اسحاق بن جثوه كه یكی از اصحاب عمر بن سعد لعنة الله علیهم است در وصف شجاعت حضرت عباس علیه السلام در جریان تصرف شریعه فرات جملاتی نقل شده:

«تورثنا علیه النبال كالجراد الطائر فصیر جلده كالقنفذ و مع ذلك كان كالجبل الاصم لا تحركه العواصف و لا تزیله القواصف». [1] .

«او را تیرباران كردیم به نحوی كه لباس رزمش مانند خارپشت شده بود با این حال مانند كوه استوار بود كه بادهای تند و طوفان ها نمی توانند آن را حركت دهند یا از جای خود بردارند».

2- در همین جریان از ابن سعد ملعون این جمله نقل شده است:

«هو الفارس بن الفارس و البطل المداعس». [2] .



[ صفحه 110]



«عباس شجاع، پسر شجاع و پهلوانی نیزه دار است».

3- صاحب روضةالشهداء گوید:

«عباس علیه السلام مبارزی نامدار و شجاعی به غایت عالی مقدار بود، جرأت و قوت از حیدر كرار میراث داشت و پیوسته در معارك مقاتله رایت نصرت برمی افراشت.» [3] .

4- از كتاب مقاتل الطالبیین این جمله نقل شده است:

«و كان العباس رجلا و سیما جمیلا یركب الفرس و رجللاه یخطان فی الارض و كان یقال له: قمر بنی هاشم و كان لواء الحسین معه». [4] .

«عباس مردی بود خوش سیما و زیباروی در بلندی قامت این گونه بود كه بر اسب كه سوار می شد پاهایش به زمین كشیده می شد. به او قمر بنی هاشم گفته می شد. علمدار امام حسین علیه السلام بود.»

5- و از شیخ طریحی نقل شده است:

«ان العباس كان مع ابیه امیرالمؤمنین فی الحروب و الغزوات و یحارب شجعان العرب و یجالدهم كالاسد الضاری حتی یجلدهم صرعی» [5] .

«عباس با پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ ها و غزوه ها همراه بود و با شجاعان عرب به جنگ می پرداخت و مانند شیر خشمناك بر آنان حمله می نمود و آنها را به خاك و خون می كشید.»

6- مرحوم حایری مازندرانی می گوید:

«و كان علیه السلام فاضلا عالما عابدا زاهدا فقیها تقیا» [6] .

آن حضرت عالمی بزرگوار و عابدی زاهد و فقیهی باتقوا بود.

در ارتباط با علم حضرت اباالفضل علیه السلام، مرحوم كلباسی نوشته است.

مسلم است كه حضرت اباالفضل علیه السلام از اكابر و افاضل فقهای اهل بیت بوده، معلوم



[ صفحه 111]



است كسی كه زیر آفتاب ولایت و حجر شاه ولایت، در مدرسه ی حضرت حسن و حضرت حسین علیهم السلام تربیت شده و كسب علم و نورانیت نموده باشد ما را - یعنی طبقه ی رعیت را - درك مقام و مرتبه ی فضل او میسر نباشد.



یك دهن خواهم به پهنای فلك

تا كه مدحش را كند رشك ملك



بلكه دارای علم ربانی و عالم ربانی بوده. در روایتی در شأن آن جناب نقل شده: «انه ذق العلم ذقا أی اطعمه» یعنی آن جناب در كودكی علم آموخته چنانچه كبوتر، بچه ی خود را غذا و آب می خوراند یعنی چشنده است علم را چشیدنی. [7] .

و از كتاب الاصابه حافظ عسقلانی نقل شده است كه حضرت اباالفضل علیه السلام از پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام حدیث نقل نموده است. [8] .

و صاحب كتاب كبریت احمر گفته است:

«ان العباس من اكابر و افاضل فقهاء اهل البیت بل انه عالم غیر متعلم و لیس فی ذلك منافاة لتعلیم أبیه علیه السلام ایاه». [9] .

همانا حضرت عباس علیه السلام از بزرگان و بزرگواران فقهای اهل بیت است. بلكه او دانشمندی است كه استاد ندیده (یعنی علم او لدنی است نه اكتسابی) و این منافات ندارد كه پدرش علی علیه السلام او را تعلیم نموده باشد (زیرا كه علم امیرالمؤمنین علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است كه از وحی گرفته شده).

مرحوم مقرم در ارتباط با علم قمر بنی هاشم علیه السلام جریان جالبی را نقل نموده است كه در این مورد ذكر می نمایم.

با ذكر سند و واسطه ها از عالم بزرگوار میرزا عبدالحمید بجنوردی نقل می نماید: در كربلا شخصی بود از فضلا كه به علم خود مغرور بود تا جایی كه روزی از روزها در مجلسی كه عده ای نزد او بودند، سخن از حضرت ابی الفضل علیه السلام به میان می آید و



[ صفحه 112]



گفته می شود كه حضرت اباالفضل علیه السلام از جهت علم و شناختی كه به معارف الهیه داشته بر همه شهدا برتری دارد.

آن شخص مغرور جسارت می كند و اظهار می دارد كه از حضرت عباس علیه السلام افضل است!! حاضران از جرأت او شگفت زده می شوند و ادعایش را انكار نموده و او را مورد سرزنش قرار می دهند آن شخص درصدد دفاع برمی آید و برای برتری خودش برهان می آورد و از فضل و كمالات خود مقداری را بیان می نماید.

می گوید: من نماز شب می خوانم، نوافل را به جا می آورم، زاهدم، اگر برتری اباالفضل علیه السلام به اینهاست من نیز واجد آن هستم.

تا اینكه می گوید: شهادت حضرت عباس علیه السلام با علوم و معلوماتی كه من دارا هستم برابری نمی نماید.

حاضرین مجلس متفرق می گردند و آن شخص بر غرور خود باقی مانده و اظهار ندامت نمی كند. اهل مجلس در این فكر بودند كه آیا عنایت پروردگار شامل آن مرد شده و از گفته ی خود توبه نموده است یا نه؟

صبح كه می شود درب منزل او می آیند و دق الباب می كنند. گفته می شود كه در منزل نیست بلكه در حرم حضرت اباالفضل علیه السلام است. به حرم حضرت مشرف می شوند تا از وضع او خبری به دست آورند می بینند خود را به ضریح مطهر بسته است یك طرف طناب را به گردن خود بسته و طرف دیگرش را به ضریح مطهر بسته است و از گفته اش تائب و نادم است. جریان را از وی جویا می شوند در جواب می گوید:

آری، دیشب كه از شما جدا شدم به همان خیال بودم كه به شما گفتم خوابیدم در خواب دیدم در مجلسی هستم كه جمعی از دانشمندان حضور دارند ناگهان مردی وارد مجلس شد و گفت: حضرت عباس علیه السلام نزد شما تشریف می آورد. از این خبر همه حیرت زده شدند، ناگهان حضرت وارد مجلس گردید، در حالی كه نور خداوند از رخسار وی می درخشید و جمال و هیبت علوی در وجود مباركش پیدا بود!



[ صفحه 113]



بر یك صندلی در صدر مجلس قرار گرفت همه ی حاضران در برابر وی خاضع و خاشع بودند. من از آن جسارتی كه كرده بودم سخت دچار اضطراب و گرفتار ترس و خوف بودم! حضرت عباس علیه السلام شروع نمود به تحیت بر همه ی حاضرین در مجلس تا نوبت به من رسید، فرمود: تو چه می گویی؟ نخستین بار نزدیك بود راه سخن بر من بسته شود ولی به هر نحو بود همان برهان ها را كه در آن مجلس برای شما اقامه كرده بودم بیان نمودم.

قمر بنی هاشم علیه السلام فرمود: اما من نزد پدرم امیرالمؤمنین و برادرانم امام حسن و امام حسین علیهم السلام درس خوانده ام و دین من از روی یقین قطعی است كه از اساتیدم آموخته ام ولی تو در دینت شك داری، درباره ی امام خود شك داری مگر نه این گونه است!

نتوانستم سخن حضرت را رد نمایم.

سپس حضرت فرمود: آن استادی كه تو نزد او درس خوانده ای از تو بدتر است، آنچه تو می دانی اصول و قواعدی است كه برای جاهل به احكام بناگذاری شده است كه من به آنها نیازی ندارم زیرا من به واقع احكام علم دارم كه از مصدر وحی الهی آموخته ام.

علاوه بر این من دارای خصال پسندیده ای هستم مانند كرم و صبر و مواسات و جهاد و... اگر بر شما تقسیم شود تحمل آن را ندارید.

افزون بر این تو دارای صفات رذیله و پستی هستی مانند حسد و مراء و ریا و....

سپس حضرت دست مباركش را به دهن من زد كه با ترس و خوف از خواب پریدم و به گناه خود اعتراف نمودم و راهی جز توسل به آن حضرت ندارم. [10] .



[ صفحه 114]




[1] معالي السبطين، مجلس 19 از فصل 9.

[2] همان.

[3] روضةالشهداء، ص 333، چاپ كتابفروشي اسلاميه.

[4] خصايص عباسيه، ص 120.

[5] بطل العلقمي، ج 2، ص 240.

[6] معالي السبطين، مجلس بيستم از فصل نهم.

[7] خصايص عباسيه، ص 216 و 217.

[8] بطل العلقمي، ج 2، ص 192.

[9] العباس، مقرم، ص 95.

[10] العباس، ص 95 - 97.